شب مصداق تلاقی دو چشم و یک سلام ساده از عاشق ترین دلهاست آخـــر دورت بــگردم جـان دلم آنقدر از تــو نـزد آدمـها گفتـه ام ڪه عشـقم چنیـن است و چـنان است اما جان دلم یکــبار تنـها یڪبار از تـار مـوی خورشید پاییـن بیا و به آنها نشان بده ڪه رویـا های من واقعــی هستند بیـا دورت بگـردم فصل ها ادامه ی نبودن های توست پاییز را دوست دارم اما شاعرترم می کند وقتی به پیراهن سبزات فکر می کنم قطعا چیزی از قلبت نوشیده ام یا عطر تنت را بوییده ام که دلم مدام بهانه تو می گیرد و بی قرار است اگر آنسویِ پنجره نشستهای و صدای باران قرارِ دلت را ربوده رختِ پاییزیات را به تن کن و ذوق دلت را قدم بزن هیچ معلوم نیست دوباره پاییز باشد دوباره تو باشی دوباره قرار دلت به بارانی بیقرار شود کوشيدم بوي تو را از سلولهاي پوستم بيرون کنم پوستم کنده شد اما تو بيرون نشدي کوشيدم تو را به آخر دنيا تبعيد کنم چمدان هايت را آماده کردم برايت بليط سفر خريدم در اولين رديف کشتي برايت جا رزرو کردم وقتي کشتي حرکت کرد اشک در چشمانم حلقه زد تازه فهميدم در اسکلهام تازه فهميدم آن که به تبعيد ميرود منم نه تو امشب دلم تنها یک سوره میخواهد یک سوره که مثل امَن جیب شفا دهد تمام دلتنگی هایم را و تمام شب بیداریهایم امشب تو را با واژه ی عاشقانهٔ تڪراری خواهم کرد امشب از همین فاصله ی دور تو را به آغوش میکشم آرام میبوسمت و با نجوای دلم کنار گوشت زمزمه میکنم زیباترینحسزندگی شب بخیر
یه دیالوگ قشنگ هست که میگه: یه دقیقه دیگه معلوم نیست کی مُرده است کی زنده اگه قراره یه دقیقه دیگه نباشم دلم میخواد بهت گفته باشم که چقدر قیافتو صداتو لحن حرف زدنتو خنده هاتو خودتو دوست دارم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|